جابجایی

چشمهایش روبرو را نمی دیدند. گوشهایش اما صدای به هم خوردن چوبهایِ پل را می شنید.دائم زیر پاها به اطراف تاب می خورد. دستهایش طناب کنار آن را چسبیده بود. مه غلیظی اطراف را احاطه کرده بود. چشمهایش بیشتر از یک متری خود را نمی دید. این واقعیت که پل برای عبور استحکام کافی را ندارد ترس به جان پیر مرد انداخته بود. پل روی دره ای عمیق قرار داشت و او به روستای خود در آن طرف پل باز می گشت.

قدمهای لرزانش به آرامی و با مکث‌هایی طولانی برداشته می شدند. باد شدت گرفت . مشخص بود که طوفانی در پیش است. پیرمرد روستا زاده بود و می دانست که طوفان سختی در راه است. انعکاس صدای باد در دره، گوشهایش را اذیت کرد. صدای ججیرجیر چوب های ترک خورده پل پیرمرد را از ترس می لرزاند. پیچش باد در دره باعث می شد هر لحظه گردبادهای کوچک و بزرگ بیشتری ایجاد شوند. پل پوسیده مانند کشتی در دریایی طوفانی به این سو و آن سو می لغزید.‌ بادی که از روبرو برای باز نگه داشتن چشمانش مانعی جدی بود . ناگهان سرعت گرفت و با زوزه ای بلند تن نحیف پیرمرد را از سرما لرزاند. دستهایش از طناب رها شدند، زانوهاش خم شد و با شدت بر پل کوبیده شدند. شدت برخورد آن زانوهای لرزان بیشتر از آن بود که تخته پوسیده زیر آنها بتواند دوام بیاورد. صدای دو تکه شدن تخته پوسیده بین زوزه باد پیچید. پای پیر مرد از شکاف پدید آمده رد شد. پیر مرد به زحمت چنگ انداخت و از طناب پهلویی آویزان شد. دستان لرزانش تاب نگه داشتن آن جسه نحیف را هم نداشتند. در جدال با سقوط و طوفان، خود را ضعیف میدید و هر لحظه به مرگ نزدیکتر میشد. ناگهان چنگی به پشتش زده شد. هم‌زمان صدایی شنید. متوجه پسر جوانی شد که او را از لباسش گرفته و سعی در بالا کشیدن او داشت. همه چیز خوب پیش می‌رفت که یک‌دفعه تعادل پسر هم بهم خورد . این بار وزن هر دو نفر باعث شکسته شدن تخته های زیر پای جوان شد. جاذبه زمین امان نداد و هر دو را به سمت خود کشاند. ولی جوان با گرفتن تکه ثابت چوب توانست خود را حفظ کند اما پیر مرد دیگر نایی برای مبارزه نداشت و خیلی زود متوجه شد اگر دست پسر را رها نکند، آن چوب کوچک هم بی وفایی خواهد کرد و هر دو را راهی دره میکند! پیر مرد بهانه ای برای زندگی نداشت . ولی مطمئن بود که پسر جوان راهی طولانی در پیش دارد . پس جای خود در این دنیا را به جوانی که مردانه در تلاش برای نجات جان هر دو بود داد. دستان پسر را رها کرد و در عمق مه آلود دره محو شد.

1 دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

پاسخ دادن به julietkazariane لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.

فهرست
error: محتوا محافظت شده است!